پارت هشتم گمشده ای شرق

ا.ت: خب آخه من دقیقا دارم از گروهی فرار میکنم که شما باهاش در ارتباطین و من نمیتونم زیاد اعتماد کنم بهتون که منو تحویلشون ندین.
نامجون: عه جدی؟ من نمیدونستم ولی میتونم بپرسم چرا دنبالتن؟
ا.ت: من زن رئیسم رو چون شکنجه میشد فراری دادم و اونا بختطر این قضیه منو میخوان بکشن.
نامجون: اشکال نداره خودم هواتو دارم. در واقع من از طرف هکرمون و تیراندازمون اومدم دنبالت چون میخوام باهات مسابقه بدن و خب رئیسم هم دلش میخواد تو رو توی گروهش داشته باشه پس لطفاً قبول کن.
ا.ت: چه عالی پس قبول میکنم.
نامجون: اگه هتل وسیله نداری بیا تا بریم.
ا.ت: چرا لباس دارم و باید تسویه حساب کنم.
نامجون: پس من سر کوچه منتظرتم من توی لیموزین سفید هستم.
سریع رفتم کارمو کردم و سوار لیموزین شدم تو راه نامجون تمام شروط ها و قوانین رو بهم گفت یه سری هاشم که میدونستم.
بعد از حدودا دوساعت رسیدیم. خونه شون وسط جنگل بود.
این پارت یه کوچولو بیشتر بودا :)
دیدگاه ها (۰)

....

مخصوص تهکوک شیپرای گل :)

پارت هشتم گمشده ای شرق

پارت ۲۶ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط